دورتر...
زمانی بود که گمان می کردم که به نهایت درد رسیده ام
اما نه! از آن دورتر هم می شود رفت....
زمانی بود که گمان می کردم که به نهایت درد رسیده ام
اما نه! از آن دورتر هم می شود رفت....
همیشه منتظر کسی باش
که تو رو با همه ی دیوونگیت و خل بازیات قبول داشته باشه
و تو رو به همه نشون بده و بگه:
این دیوونه خل….. عشق و جیگر منه
اینجا صدای پا زیاد مـــیشنوم ...
امـــا ...
هـیچکدام تــــــو نیستــــی ... !
” دلــ♥ـــم “
خوش کرده خودش را به این فکر
که شاید
” پا برهـنه ”بیائی . . .
آرام آرامم …
مثل مزرعه ای که تمام محصولاتش را ملخ ها خورده اند …
دیگر نگران داس ها نیستم …
به سرم اگر شلیک کنند …
جای خون ؛
فکر “تو” …
می پاشد به دیوار !!!
هوای فاصله ها سرد است....
من از کلاف دلم برایت خیالی گرم می بافم....
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم!!!
تو فقط قول بده…
صدای خنده هایت را به کسی نفروشی…!!!
دنیای زیر آب
شبیه دنیای چشمهای توست
هر چه بیشتر دست و پا می زنم
بیشتر غرق می شوم …
گفته باشم …
من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی…