خنجر...
به سایه ام نگاه کردم ... دست به کمر ایستاده بود ؟
طاقت نیاوردم .. گفتم تو هم از پشت خنجر بزن ... !
گفت خنجر نیست .. پیر شدم سال هاست دنبالت دویدم ....
نظرات شما عزیزان:
صفحه اصلي | عناوين مطالب | تماس با من | پروفايل | طراح قالب
به سایه ام نگاه کردم ... دست به کمر ایستاده بود ؟
طاقت نیاوردم .. گفتم تو هم از پشت خنجر بزن ... !
گفت خنجر نیست .. پیر شدم سال هاست دنبالت دویدم ....
نظرات شما عزیزان: